شب خورشید خانوم رفته،هوا تاریکه تاریکه
خودت دوری صدات اما چقد شفاف
و نزدیکه یک سلام پررنگ
و چند نقطه چین به علامت چند سوال کم رنگ
که وقتی می آیی می روند
و هروقت می روی دوباره برمی گردند
و یک دقیقه سکوت به احترام تمام لحظه هایی که رفتند تا بمانند
نظرات شما عزیزان:
ناشناسی که میشناسیش 
ساعت9:55---2 دی 1390
و حدس می زنم شبی مرا جواب می کنی
و قصر کوچک دل مرا خراب می کنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه می کنم
و تو به نام دیگری مرا خطاب میکنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب می کنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب می کنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی
|